اي كاش مي شد آنقدرخوب بود كه فرصت خوب بودن را ازديگران گرفت

اي كاش مي شد آنقدر از بديها دور مي شديم كه ديگر هيچگاه دست نا زيباي بديها به ما نمي رسيد

چرا كه من هنوز باور دارم كه مي توان بهتر زيست

درراه متعالي شدن شرط اول قدم آنست كه باران باشيم

باران با سخاوتي كه دارد هم بر كويرمي بارد و هم در دشت سرسبز

آري اينگونه مي توان بهتر زيست

عاشق تر ماند

شاعرتر شد

و در نهايت جاودانه شد

چترهارا باید بست

.زیر باران باید رفت

.فکر را ; خاطره را ; زیر باران باید برد

.با همه مردم شهر; زیر باران باید رفت

دوست را ; زیر باران باید دید

.عشق را; زیر باران باید جست

......

.زیر باران باید چیز نوشت ;حرف زد; نیلوفر کاشت

;زندگی تر شدن پی در پی

.زندگی آب تنی در حوضچه <اکنون> است

دل من

دل من

!دل من

!تو چه زخمهایی بر خود داری

چه خوب است

!که چشمانت را میبندی و میروی

رودها با جاری شدن

و درختان در سرسبز شدن معنی پیدا میکنند

کوهها با قله ها و دریاها با موجها زندگی پیدا میکنند

و انسانها

همه انسانها

با عشق

فقط با عشق

پس بارخدایا بر من رحم کن

بر من که میدانم ناتوانم رحم کن

باشد که خانه ای نداشته باشم

باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم

باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم

اما نباشد

هرگز نباشد

که در قلبم عشق نباشد

هرگز نباشد

آمین