آنکس که مي گفت دوستم دارد
عاشقي نبود که به شوق من آمده باشد
رهگذري بود که روي برگ هاي خشک پاييزي راه مي رفت
صداي خش خش برگ ها همان آوازي بود که من گمان مي کردم
:ميگويد
.دوستت دارم
+ نوشته شده در سه شنبه هشتم دی ۱۳۸۸ ساعت 21:0 توسط شاهرخ
|