باران پاییزی می بارد
و سرمای نمورش
وجودم را می گیرد
یادت شعله می کشد
- دوباره -
تنهایی ام را
و نگاهت
خواستن را
در دلم می شکوفاند
فضای خالی اتاق
در نفسهایت
گم می شود
و من دیوانه
در رویای بودنت
غرق می شوم

زندگی
پنجه های سنگینش را
بر پیکرم می کشد
***
می خراشد
دلم را
که پر از عشق توست
***
نگاهم میکنی
ومن
دیگر چیزی ندارم
قربانی چشمانت
***
آه می کشم
آرزویم
با رفتن تو
محو می شود
***
بی دل و آرزو
در پنجه های زندگی