به اين درس و تجربه زيبا توجه كنيد
جان هيزم شكني بود كه مدت 10 سال براي يك شركت كار ميكرد و هرگز حقوقش اضافه نميشد ؛ اين شركت شخص ديگري بنام بيل را استخدام كرد و در مدت يكسال حقوقش اضافه شد و جان از اين بابت خيلي ناراحت بود و پيش رئيس رفت و علت را پرسيد و رئيس گفت : تو هم اكنون به همان اندازه 10 سال پيش درخت قطع مي كني و اين شركت به بازدهي اشخاص توجه دارد و اگر تو هم اينچنين بشوي حقوقت را زياد ميكنيم ؛ جان برگشت و سخت و بمدت طولاني كار كرد وليكن بازدهي را نتوانست بالا ببرد و پيش رئيس آمد و مشكل را گفت و رئيس پيشنهاد داد پيش بيل برو و شايد رمزي هست كه من و تو نميدانيم و جان به سراغ بيل رفت و گفت : چكار ميكني كه درخت بيشتري قطع ميكني ؟ وسپس بيل گفت : من پس از آنكه درختي را قطع ميكنم ؛ دو دقيقه استراحت ميكنم و سپس تبرم را تيز ميكنم و راستي جان ؛ آخرين باري كه تبرت را تيز كردي چه موقع بود ؟