دوستت دارم باز
با همه رنج که دادی به دلم
با همه غصه که در این سفر دور و دراز
به دلم بنشاندی
دوستت دارم باز
***
دلم از مردم دوران نگرفت
که به من خندیدند
که چرا عشق تو شد
معنی هر نفسم
که چرا آب شدم
ز شرار دل بی عاطفه ات
***
هرکسی مهمان شد
به سرای دل بیچاره من
وقت رفتن نسپرد
به خدا جان مرا
روی دیوار دلم
یادگاری ننوشت
پاره سنگی برداشت
شیشه ای را بشکست
***
منم و یک شب دیگر بی تو
منم و یک دل رنجیده از این دوری ها
دستهای تو کجاست
که نوازش کندم
تا که آرام شود این دل پر غصه من
شاید آرامشی از نو بـِدمـَد
در سکوت دل من
***
اگر از یاد ببردی ما را
اگر این گردش ایام وفای تو ببرد
اگر آزرده شدم
ز فراق تو چون شمعی دلگیر
سوختم آب شدم
یا چو پروانه رنگین به برت چرخیدم
و تو سوزانیدی
پر زیبا مرا
***
هر چه کردی با من
هرچه دیدم از تو
باز هم می گویم
دوستت دارم ای روشنی هستی من
کاش میدانستی
با همه رنج که دادی به دلم
دوستت دارم باز ...