سلام ای مهربان پروردگار پاک بی همتا
خدایا جز تو آیا مهربانی هست؟
گر چه پیمان خودم را با تو بشکستم
نمیشد باورم اما چه زیبا باز من را سوی خود خواندی
عزیزا من گمان کردم که دیگر راه برگشتی برایم نیست
خداوندا مرا البته می بخشی
گمان کردم به جرم غفلت از تو
مرا راندی و در را پشت سر بستی
حبیبا باورش سخت است
اما تو مرا اینک برای آشتی خواندی ؟؟!!
به پاس آشتی با تو اینک
من خدایا عهد می بندم از این پس بی شکایت دوست خواهم داشت
بی توقع مهر می ورزم.
خدایا راستش من آدمیزادم
گاه گاهی گر گناهی میکنم
طغیان مپندارش
تو بخشایشی جنس خدا
آیا امید بخششم بی جاست خودت گفتی بخوان؟
می خوانمت اینک مرا در یاب
من گفته ام من مهربان پروردگار قادری دارم
که می بخشد مرا آیا جز این است؟
خدایا بین من با آن که نامت را نمی خواند فرقی نیست
اگر مرا به عدلت در میان آتش اندازی
میان آتش من باز می گویم
ای مردمان
من مهربان پروردگار قادری دارم که او را دوست دارم
چه پیوندی میان آتش و قلبی که مهر تو در آن پیداست؟
و گیرم صبر بر آتش
ولیکن صبر بر دوری تو هرگز
خداوندا مرا جز تو خدایی نیست
خداوندا شهادت میدهم هستی
شهادت میدهم من مهربان پروردگار عادلی دارم
شهادت میدهم من مهربان قلبی ز روح پاک او دارم
شهادت میدهم من قطره ای از روح اویم
خدواندا تو را من دوست دارم و میدانم
تو نور آسمان ها و زمین
هر لحظه با من از خودم نزدیک تر هستی
تو گرمای محبت را عنایت کن
خدایا قلب ما را
منزل پاک خودت را از حسادت ها رهایی ده
خدایا قدرتم ده تا ببخشم آن که من را سخت آزرده ست
خدایا من چه گویم
چنان کن که میخواهی
مرا آن کن که میدانی