برای آرامش
گاهي چقدر حرف دلم را نميزنم
سر ميکشم به ذهن کسي که فقط منم
زل ميزنم به رهگذراني که رفتهاند
به خواب کوچهاي که پُر است از نبودنم
رو به خودم نشستهام و کفشهاي من
هي جفت ميشوند به سمت نرفتنم
بارانيام به خانه ميآيد بدون من
هر روز تا بفهمم يخ ميزند تنم
تا ذره ذره کوه شوم در مسير باد
اين چندمين شب است که من ...
رو به خودم به سمت مني که فقط منم
گاهي درست مثل خودم راه ميروم
گاهي درست مثل خودم حرف ميزنم
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم مهر ۱۳۸۹ ساعت 20:56 توسط شاهرخ
|